Kerkuk (Kerkük)-Türkman-Az

Turkomans: Diasopra of Azerbaijanian Turks in Iraq- Günéy Azerbaycan, Quzéy Azerbaycan və İraq Türkmanları bir bütövün parçalarıdır

Saturday, May 18, 2013

در باره ايل ترك تركمان

در باره ايل ترك تركمان

نقد و ارزيابي كتاب تاريخ عالم آراي عباسي

اثر: اسكندر بيگ منشي تركمان
نگارش: محمد قجقي


قوميت و مليت

اسكندر بيگ تركمان، ملقب به مُنشي مي‌باشد كه «اصلاً از ايل چادر نشين (ساكن) آذربايجان بوده ‌است.(1) اسكندر بيگ خود، زمان مهاجرت طايفه‌ي تركمان و چگونگي آغاز فعاليت لشگري و كشوري آنها را ذكر كرده‌ است. (2) اين طايفه در دوره‌ي شاه اسماعيل دوم، در عراق عجم و در اطراف شهرهاي ساوه و قم زندگي مي‌كردند. توضيح اين مطلب ضروري است كه «در دوران صفويه» در تاريخ قبايل ترك، نامِ تركمان معناي خاصي دارد و تركمان نزد آنها به ايل «آق قويونلو» و مخصوصاً دو قبيله مهمش به نام هاي «موصللو» و «پرناك» كه در خدمت صفويان بودند، اطلاق مي‌شد.(3) ايل تركمان در زمان اسماعيل دوم و محمد خدابنده جزو قبايل درجه اول بودند.(4) در دوره ي شاه تهماسب، موصللوها در بغداد بوده‌اند و به تعبير بهتر بغداد در دست موصوللوها بو‌ده است.(5) در زمان اسماعيا دوم تركمان‌ها نيز جزو قبايل مهم آن دوره به شمار مي‌رفتند و دليل افزايش اعتبارشان حمايت آنها از اسماعيل بوده‌است؛ اين حمايت طبيعي بود، زيرا مادر اسماعيل ميرزا دختر موسي بيگ تركمان از اوبه‌ي موصللو بوده است.(6)
قسمت مهمي از ايل تركمان در آذربايجان سكونت گزيدند‌ ولي بعداً به دليل فتح اين نواحي توسط نيروهاي عثماني، آنها مجبور شدند به عراق عجم عزيمت نمايند.
بنابراين مي‌توان گفت كه با توجه به زمان مهاجرت ايل تركمان و سال تولد اسكندر بيگ سال 968 هـ.ق در مورد ايراني بودن و در حقيقت ايراني شدن، او نبايد ترديدي داشت. مورخي  مشهور همه‌ي ايلات قزلباش را ايراني مي‌شناسد. در ضمن امكان اينكه فردي منشي شاه عباس يكم و ملازم او بوده، مليت غير ايراني داشته‌ باشد، بعيد و غير متحمل مي‌نمايد.

زمان مؤلف و دربار

اسكندر بيگ متولد سال سال 968 هـ. ق است و منابع اختلافي در آن ندارند. اسكندر بيگ گويا در دوره‌ي سلطنت تهماسب اول فعاليتي نداشته است؛ اما شخصاً  در بسياري از حوادث مربوط به اسماعيل دوم شركت داشته است.(7) اسكندربيگ در سال 1001 هـ.ق به سلك نشينان شاه عباس درآمد، بنابراين او را بايد جزو مورخين درباري و وابسته به دربار شمرد. با اين وصف او را مورخي قابل اعتماد مي‌دانند.(8)
وابستگي به دربار شاه عباس، او را از نوشتن حقايق تاريخي علي الخصوص حقايق دوره‌ي شاه اسماعيل دوم، باز نداشت؛ ولي منشيگري شاه عباس و ملازمت طولاني با شاه وجود احتمالي قطعي در تصرف در بعضي حقايق در كتاب عالم آراي عباسي را قيد كرده‌ است.(9)
ظاهراً رابطه‌ي اسكندربيگ تركمان با دربار، فقط به امر شغلي او منحصر نمي‌شد؛ زيرا او به عنوان يك صاحب منصب قزلباش، داراي رتبه‌ي «بيگي» (10) بود و با خاندان سلطنت نيز نسبت سببي داشت.(11)

 

تحصيلات، مشاغل و مناصب

از ابتداي احوال اسكندربيگ تركمان اطلاعي نداريم و چنانكه خود در ديباچه عالم آراي عباسي نوشته است: در جواني به آموختن علم سياق پرداخت، سپس «چون گاهي بصحبت فيض بخش اعّزه كه جامع فنون قابليت و استعداد بوده از علم بهره تمام داشتند فايز مي‌شدم طبع در يوزه‌گر بدان شيوه‌ي ستوده رغبت نمود. (12)
از مطالعه‌ي آثارش بر مي‌آيد كه دانش‌هاي ديگر عهد خود خاصه علوم ادبي و شرعي را نيز فرا گرفت و از محضر مير محمد باقر بن مير شخص الدين محمد حسيني استرآبادي، مشهور به «ميرداماد»(13) بهره جست. او مي‌نويسد « راقم حروف در حوزه دربي سيد المحقيقن مير محمد باقر داماد، از پهلوان محسن شنيدم كه به حضرت مشاراليه نقل مي‌نمود».(14)
در سال 995 هـ.ق به خدمت سپاهيگري در خطه عراق منصوب شد و در زمستان 1001 هـ. ق كه شاه عباس از قزوين به اصفهان رفت، اسكندربيگ «سعادت خدمت اين آستان يافته در ملك منشيان عظام انتظام يافت و چون ارباب مناصب رد قزوين توقف داشتند، حسب الامر الاعلي در ركاب مقدس به اصفهان رفته به خدمت انشاء قيام داشت.» (15)
استاد اسكندر بيگ در امور انشاء و تحرير، بخصوص پس از عزيمت به اصفهان قاضي احمد قمي است كه كتاب «گلستان هنر» ذيل ترجمه حال وي مطالبي دارد. (16) از آن پس در تمام بازمانده‌ي حيات شاه عباس بادامه‌ي خدمات سرگرم بود. تا چند سالي بعد از وفات آن پادشاه، هفتاد و پنج سالگي، بسال 1043 هـ . ق درگذشت.

محتويات كتاب

اسكندر بيگ در مقدمه‌ي كتابش، مطالب و محتويات آن را به يك مقدمه‌، دو صحيفه‌و يك خاتمه كه رويهم در سه مجلّد تنظيم شده است، تقسيم مي‌كند. بدين ترتيب كه جلّد اول مشتمل بر حوادث و وقايع و وصف اوضاع تاريخي پيش از شاه عباس (يعني تا خاتمه‌ي پادشاهي شاه سلطان محمد) و جلد دوم متضمن حوادث سي سال نخستين و به اصطلاحي «قرن اول» پادشاهي شاه عباس مي‌باشد. «جلد دوم كه لازم بوده است به مرور نوشته شود به وقايع سال‌هاي پس از 1025 هـ. ق اختصاص داده مي‌شود كه با مرگ شاه عباس در سال 1037 هـ..ق پايان مي‌گيرد. (17) جلد سوم مربوط به شرح حوادث «قرن دوم» پادشاهي شاه عباس (يعني 12 سال) كه به سال 1038  هـ..ق ختم مي‌شود است.
صحيفه‌هاي كتاب به صورت تفصيلي به اين صورت قابل عرضه است: صحيفه‌ي اول. مقدمه: در ذكر نسب همايون آن حضرت و بيان اسامي ساميه‌ي اجداد عالي، تعداد و مقامات عاليه مشايخ بزرگوار كه بر سر ير سلطنت معنوي و ارشاد تمكين داشته‌اند و ظهور دولت اين خاندان و شرح ولادت با سعادت آن حضرت و خلاصه‌ي اطوار زكيّه و مجملي از اوصاف جليله بر سبيل اجمالي محتوي بر دوازده مقاله. مقاله اول: در ذكر پادشاهان كامكار و وقايع زمان آن شهريار عالي تبار و قضيه‌ي ارتحال شاه جنت مكان و ذكر سلطنت اسمعيل ميرزا و نواب سكندرشان و جلوس همايون بر تخت فيروز تخت سلطنت ايران. مقاله دوّيم: در ذكر توجه و استغراق آن حضرت بدرگاه الهي و كيفي كه از اجداد كرام ميراث يافته. مقاله سيّم: در اصابت راي و دانش خداداد و حسن تدبير كه مطابق صحيفه‌ي تقدير است. مقاله چهارم: در شايستگي رتبه‌ي صاحبقراني و ذكر مخاطرات ايام سعادت فرجام. مقاله پنجم: در عدل پيرايي و ترفيه حال عباد و امنيت طرق كه موجب آرايش بلاد است. مقاله‌ي ششم: در نفاذ امر و قهاري و آتش مزاجي كه حكمت‌هاي نامتناهي الهي است . مقاله هفتم: در قاعده‌هايي كه در امور جهانداري وضع نمود. مقاله هشتم: در بي تعّيني و درويش نهادي و بي‌تكليفي‌ها و جمعيت ضدين . مقاله‌ي نهم: در ذكر احقاق حقوق خدمتگذاران و دوري جستن از متّملكات ذوي الحقوق. كه شيوه‌ي حقيقت گزينان عالم فتوت و مروت است. مقاله دهم: در تعاريف احوال سلاطين و طبقات بني‌آدم و خصوصيات ممالك و مسالك اقليم سيعه. مقاله‌ يازدهم: در ذكر آثار و خير و انشاء و احداث عمارات عاليه ممالك. مقاله‌ دوازدهم: در بيان معارك ومحاربات و فتوحات ايام دولت همايون اعلي.
صحيفه دوّم: در ذكر احوال خجسته مآل زمان مبلوس ميمنت مأنوس تا حين تحرير، مطابق سنه ي خمس و عشرين و الف. خاتمه: در بيان حكايات غريبه و روايات عجيبه و نوادر وقايع روزگار، چه آنكه در كتب متقدمين به مطالعه رسيده‌، و چه آنكه در ايام عمر مشاهده شده. انشاءالله لقائي اگر عمر وفا كند در مجلد ثالث تسويد يابد.
اسكندر بيگ پس از وفات شاه عباس و به تخت نشستن شاه صفي (سام ميرزا) دنباله تاريخ خود را رها نمي‌كند و به عنوان «ذيل» به نوشتن حوادث ايام سلطنت شاه صفي مي‌پردازد: ولي مرگ به او مجال نمي‌دهد و در سال 1043 هـ. ق فوت مي‌كند و «ذيل تاريخ عالم آراي» او ناتمام مي‌ماند.

 ارجحيّت كتاب

ارزش و اعتبار اسكندر بيگ منشي قابل توجه است. «م. ج . س. هاجسون از دقت خردمندانه‌ي تاريخ شاه عباس كبير، اثر اسكندربيگ و از درك روانشناسانه و دلبستگي وسيعي كه در مورد حوادث دنبال شده، نشان مي‌دهد سخن مي‌گويد.(19) ا. ك. لمبتون توجه را به ويژگي منحصر به فرد و ارزش زياد سر گذشت نامه‌هايي كه در تاريخ اسكندربيگ آمده است، جلب كرده است.
طبق سنت قديم، تاريخ نظامي، در اثر اسكندر بيگ منشي مقام اول را حايز است ولي به حكومت داخلي و امور مالي و طرز وصول ماليات‌ها نيز توجه فراوان مبذول شده است. در بخش‌هاي مختلف اين اثر اطلاعات بسيار درباره‌ي انواع مالكيت ارضي و قبايل چادرنشين و اميران آنها و از هم پاشيدگي و فقدان مركزيت فئودال و اميران محلي فئودال و غيره به چشم مي‌خورد.(21)
ارحجيت ديگر كتاب ضبط وقايع مربوط به تاريخ ملل همسايه و مجاور ايران مانند عثماني‌ها، گرجي‌ها، سلاطين تيموري، هندو ، اترك و تركمنان ماوراءالنهر مي‌باشد، كه بعضي از اين وقايع در جاي ديگر مضبوط نيست.(22)
ترجمه احوال دانشمندان، علماء و سران سپاه، رجال حكومت، نقاشان، مطربان، شاعران، خوشنويسان و علي الخصوص سادات (23) كه در كتابهاي ديگر نيامده است. از جنبه‌هاي ارجحيت كتاب است. ضمناً اطلاعات زيادي درباره‌ي طوايف و قبايل و عشاير ساكن در ايران آل دوره وجود دارد.(24).
گفتني است كه از مجموع حوادث و رويدادهايي كه در اين كتاب فراهم آمده است، قطعاً آنچه مؤلف اثر شاهد و ناظر بوده ارجح‌اند. بنابراين عمده‌ي مطالب و حوادثي كه در هنگام ملازمت شاه عباس شاهد بوده، كلا از ارجحيت خاصي برخوردار هستند.

سبك انشايي و  ويژگي‌هاي نگارش

اسكندر بيگ در نگارش اين كتاب تا مي‌توانست، جانب سادگي را نگاه مي‌داشت و بقول خود «مقتبسات و عبارات مغلق غير مأنوس كه ملال انگيزِ طبايع است، اجتناب لازم دانسته، به صور خجسته بنظر اخبار و شاهد نيكو سير آثار را بساده‌تر لباسي آراسته، بجلوه‌ي ظهور آورد» با اين حال در بعضي موارد آثار شيوه‌ي مترسلان در كتاب آشكار مي‌شود، ولي نه چندان كه به يك دستي و همواري انشاءآسيبي رساند.(25)
اسكندر بيگ از لفاظي و بكار بردن صنايع ادبي اجتناب كرده و با اينكه بطور قطع با علوم ادبي و مكتب نثر نويسي مرسوم آن زمان آشنا بوده، كتاب را به نثري ساده و روان و كم غلط نوشته است.(26).
مطلب را به صورت مقاله مي آورد: مثلا صحيفه اول شامل يك مقدمه و دوازده مقاله مي‌باشد.
اسكندر بيگ در ضمن بيان مطلب تاريخي، شعر مناسب موضوع را مي‌آورد. مثلاً در صفحات 14 15 اين اشعار عموماً فارسي است؛ ولي بعضي مواقع از اشعار عربي(27) و شعر تركي نيز استفاده كرده است.(28)
اسكندر بيگ در اثرش از تقويم دوازده حيواني تركي بهره برده است، البته بلافاصله معادل و برابر آن را به هجري قمري نيز مي‌آورد. مثلاً ذكر قضايا كه در اوايل سال «لوي‌ئيل» مطابق سنه ثمان و ثمانين و تسعمائه، با اراده و تقدير (29) در مواردي نيز سال معمول هجري قمري را مي‌آورد.

 

نسخ و چگونگي تصحيح

نخستين بار مستشرق معروف، درُن (B.Dorn) مستخرجي از اين كتاب را كه مربوط به وقايع مازندران است. بسال 1822 /م در پطرزبورگ به چاپ رسانيد.(30)
مستشرقي ديگر بنام اردمن(Erdmann) توصيفي راجع به نسخه‌اي از عالم آرا (صحيفه‌ي دوم) كه در قازان (Kazan) وجود داشته است، نوشت و آن را به سال 1850/م در قازان طبع نمود.(31)
اردمَن، مجدداً در سال 1861 / م در مجله‌ي ZDM6، مقاله‌اي راجع به كتاب عالم آراي عباسي و مؤلف آن تحت عنوان Munschi/und/seine/ werk  Iskender (اسكندرمنشي و اثرش) منتشر ساخت.(32)
ادوارد براون هم در تاريخ ادبي ايران، اين كتاب را معرفي و وصف كرده‌ است.(33) عالم آراي عباسي يكبار در سال 1314 هـ.ق در تهران، به صورت چاپ سنگي و بار ديگر از روي همان چاپ، به سعي و اهتمام مؤسسه انتشارات امير كبير، در سال 1350 /ش طبع گرديد. ايرج افشار بر اين چاپ مقدمه و چند فهرست سودمند افزود و بعضي افتادگي‌ها را كه در چاپ سنگي نخستين رخ داده بود از روي نسخ كاملتر ترميم كرد.(34)
ذيل عالم آراي عباسي را آقاي احمد سهيلي خوانساري در سال 1317 در تهران به طبع رسانيد و براي اتمام آن حقديقه ششم از روضه‌ي هشتم خُلد برين ميرزا محمد يوسف قزويني را بر آن افزود.(35)
نسخه‌هاي خطي متعددي از عالم آراي عباسي وجود دارد . استوري در حدود چهل نسخه از ان را در كتابش شناسانده است.(36)
مؤلف عالم آراي عباسي، در نوشتن مباحث كتاب خود، از كتب معتبري كه راجع به تاريخ آن ايام در دست بوده است، استفاده كرده است. اسامي اين كتب را فهرست وار مي‌آوريم: حسن التواريخ، تاريخ اكبري، تاريخ جهان آرا، حبيب السير، تاريخ طبرستان، تذكره مير نقي‌كاشي، روضه الصّفا ، صفوه الصّفا، فتوحات يميني، لب التواريخ، مطلع اسعدين، نفحات الانس و نگارستان.

توضيحات
1-پيگو لُوسكايا، ن،و، و ديگران تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان هيجدم، ترجمه كريم كشاورز (موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، تهران 1346 ش) جلد2، ص 531؛ سومر، فاروق نقش تركان آناطولي در تشكيل و توسعه‌ي دولت صفوي، ترجمه‌ي احسان اشراقي و محمد امامي، نشر گسترده تهران، 1371 ش) ص، 175.
2- « در زمان حضرت سليمان شأن، از ديار بكر با خيل و حشم بدرگاه جهان پناه آمد و در جنگ شاهيي بيگ اُزبك كه در مرو واقع شد، مردانگي‌ها از او به ظهور رسيد؛ ر.ك. به تركمان، اسكندر بيگ تاريخ عالم آراي عباسي، تصحيح ايرج افشار، (امير كبير، تهران 1351 ش) چاپ دوم، صص 139 140.
3- نقش تركان آناطولي در تشكيل و توسعه‌ي صفوي، ص 177.
4-همان مأخذ، ص 69.
5-همان مأخذ، ص73. 
6-همان مأخذ، ص142.
7-هينتس، والتر شاه اسماعيل دوم صفوي، ترجمه، كيكاوس جهانداري، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1371 ش، چاپ اول، ص 3.
8-همان مأخذ، ص3.
9-زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، امير كبير، تهران سال 1362، چاپ سوم، ص 54.
10-«صاحب منصبان قزلباش سه رتبه داشتند كه به ترتيب عبارت بود از: بيگ،‌سلطان و خان، سيوري، راجر- ايران عصر صفوي، ترجمه‌ي كامبيز عزيزي، نشر مركز، تهران، 1374 ش، چاپ چهارم، ص 259.
11-سمعيا، ميرزا، تذكره الملوك، به اهتمام محمد دبير سياقي، ترجمه مسعود رجب نيا، ناشر امير كبير، تهران، 1368 ش، چاپ دوم، ص 249.
12-عالم آراي عباسي، به تصحيح ايرج افشار، ديباچه.
13-بي شك يكي از نوادر بزرگان دوره صفويه است و در جامعيت كمتر كسي به پاي  او مي‌رسد و تاريخ تولد او را بدرستي نميدانيم و ليكن هنگامي كه صاحب تاريخ عالم آراي عباسي كتاب خود را تحرير مي‌كرد. سال 1025 ق ميرداماد در اصفهان بسر مي‌برده است. حلبي، علي اصغر تاريخ فلاسفه ايران از آغاز اسلام تا امروز (نشر زوّار، تهران، 1351 ش) ص 697؛ مير داماد در دربار شاه عباسي احترام و نفوذ فوق العاده داشت و مورد احترام بيشتر بزرگان دربار بود. شاگردان مير داماد در حكمت صدرالمتالهين شيرازي (ملاصدرا) و ملامحسن فيض كاشاني. همان صص 698، 699؛ از آثار ملاصدرا: قبسات، صراط مستقيم و حبل المتين (در حكمت) شارع النجات (در فقه) سوره المنتهي (در تفسير) و چند كتاب ديگر« حسيني دشتي، سيد مصطفي معارف و معاريف، (اسماعيليان، قم ، 1361 ش) ، ج 5، 219.
14-عالم اراي عباسي، ج 2، ص 1052.چ
15-همان مأخذ، ص455.
16-«در ابتداي حال به دفتر خانه‌ي همايوني رفته در دفتر شرعيات به نويسندگي اقدام نمود و چون استفاي آن دفاتر به را قم مفوض شد، فقير آن مهم و دفاتر را به او رجوع نمود و مدتي در يساق‌ها و سفرها با يكديگر مي‌بوديم رفته رفته به مؤانست فقير در فن انشاء و تحرير كتابات پادشاهان و احكام همايون سر راست شد طبعش به آن عادت نمود.« قمي، قاضي مير احمدمنشي گلستان هنر، تصحيح احمد سهيلي خوانساري، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران 1352 ش. صص 54،55 ر.ك گلچين معاني، احمد تاريخ تذكره هاي فارسي، تهران ، چ 2، ج2، صص 22 7-723.
17-عالم آراي عباسي، مقدمه‌ي ايرج افشار، صص 4-3.
18-همان مأخذ، ص 304.
19-ايران عصر صفوي، ص 213.
20-همان مأخذ، ص 213.
21-تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده‌ي هيجدهم، صص 532-533.
22-عالم آراي عباسي، مقدمه‌ي ايرج افشار، ص 9.
23-همان مأخذ، ج 1، صص 143-153.
24-همان مأخذ، مقدمه‌ي ايرج افشار،ص9.
25-صفاء ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران و در قلمرو زبان فارسي، نشر دانش، تهران، 1371 ش، ج 5 ، بخش 3، ص 1744.
26-عالم آراي عباسي، مقدمه‌ي ايرج افشار، ص 3.
27-و كم لله من لطف خفي
يدق خفاءعن فهم الزكي
و كم يسراتي من بعد عسر
و خرج كربه القلب الشجي
و كم امر تساء به صباحاً
و تأكتيك المسره بالغشي
ر.ك، عالم اراي عباسي، ج1، ص 24.
28 - اي غزائي ينه بو شعر دُرربارليك ايله
معرفت ملكي آل، خسرو تاتار وله كور، ر.ك، عالم آراي عباسي، ص 799.
29-همان مأخذ، ص 258 .
30-عالم آراي عباسي، مقدمه‌ي ايرج افشار، ص60.
31-همان مأخذ، ص 6.
32-همان مأخذ، ص7.
33-همان مأخذ، ص7.
34-تاريخ ادبيات در ايران و در قلمرو زبان فارسي، ج 5، بخش سوم ، ص 1744.
35-همان مأخذ، ص1744.
36-تاريخ عالم آراي عباسي، مقدمه‌ي ايرج افشار.

Wednesday, August 08, 2012

sömürgeci dévletlerin böl ve yönet siyaseti

İraq ve İranda yaşayan Kürdler, Suriye Kürdlerini öz xalqları bilirler, onların qurduğu dévleti destekleyirler. Érmenistan Suriye Érmenilerini öz xalqı bilir, onları Qarabağda yérleşdirmek isteyir. Osétiya Cumhuriyeti bile Suriyenin Osét kökenlilerini öz xalqından bilir, onları Quzéy Osétiyaya qaytarmaq isteyir.

Biz de ise İstalinist Azerbaycançılarla Utancaq Paniranistler, ne tek Suriye ve İraqdakı Türkleri öz xalqımızı olaraq bilmirler, belke İranda sepelenmiş Türk qurupları da ayrı milletler-étnoslar olaraq qebul édirler. Onlar hetta İranın quzéybatısında yaşayan Türk xalqını bile iki Azerbaycanlı ve Azerbaycanlı olmayana (Hemedan, Téhran, Merkezi, ... ostanları Türkleri diye) bölmeye çalışırlar. Bu düşünceler Türk xalqına düşmençilikdir. Türk xalqımızı sömürgeci dévletlerin böl ve yönet siyaseti doğrultusunda yox étmek isteyen bu kimi İstalinist Azerbaycançı ve Utancaq Paniranist düşüncelerin sâhibleri eleşdirilmeli ve ifşa édilmelidir.

Syrian Ossetians seek to return to Russia

http://indrus.in/articles/2012/08/06/syrian_ossetians_seek_to_return_to_russia_16827.html

Saturday, December 24, 2011

توركيه دئوله‌تي، سورييه توركله‌رينين حاقلاريني قارانتييه آلينماسيني گونده‌مه گتيرمه‌ليدير

مئهران باهارلي

http://bayirbucaq-az.blogspot.com/2011/12/turkiy-devlti-suriy-turklrinin.html

گنه‌ل اولاراق سورييه‌ده بشار اسه‌د رئژيمينين چؤكوشو، آزه‌ربايجان، عيراق و ايراندا ياشايان تورك خالقينين خئيرينه‌دير. بو بير ياندان بؤلگه‌ده عيرقچي فارس ياييلماچيليغين اؤنونو كسه‌جه‌كدير. اؤته ياندان كؤكده‌ن دينچي ايران دئوله‌تينين ياراتماق ايسته‌دييي شيعي هيلاليني اورتادان ايكييه بوداياجاقدير. بو آچيدان توركييه دئوله‌تينين بشار اسه‌د`ين ايقتيداردان اوزاقلاشماسيني ايسته‌مه‌سي و گنه‌ل اولاراق دا سورييه سيياسه‌تي دوغرودور. بورادا تك اكسيك اولان شئي، سورييه‌ده ياشاماقدا اولان تورك خالقينين دورومو ايله ايلگيله‌نمه‌سيدير.

سورييه‌ده تورك ائتنيك آنتيته‌سينين آكتيو و حاقلارينا قاووشموش ميللي بير قوروپ اولاراق اورتايا چيخماسي، توركييه‌نين ده، آزه‌ربايجان جومهورييه‌تينين ده ميللي چيخارلارينا اويقون اولدوغو كيمي، عيراق و ايراندا ياشايان تورك خالقينين ميللي ساواشيملارينا دا كؤمه‌ك ائده‌جه‌كدير.

توركله‌ر، سورييه‌نين عره‌ب و كوردله‌رده‌ن سونرا ساييجا اوچونجو بؤيوك ائتنيك قوروپودورلار. آنجاق اونلارين ترسينه بير ائتنيك قوروپ اولاراق ميللي بيلينجده‌ن يوخسوندورلار. سورييه كوردله‌رينين اوتوزو آشقين آكتيو سيياسي پارتيله‌ري اولماسينا قارشين، سورييه توركله‌رينين تك بير سيياسي پارتيسي يوخدور. سورييه كوردله‌رينين بو اؤلكه‌نين اولايلاري ايله ايلگيلي خبه‌رله‌رده سيخ سيخ آدلاري گئچمه‌له‌رينه قارشين، سورييه توركله‌ري بو اؤلكه‌نين سيياسي اولاي و خبه‌رله‌رينده هئچ بير يئره صاحيب دئييلديرله‌ر.

بو دورومون اورتايا چيخماسي نده‌نله‌ري آراسيندا، توركييه جومهورييه‌تي قورولاندان سونرا، بو دئوله‌تين ايران، عيراق و سورييه‌ده ياشايان توركله‌ري يوخ سايماسي، اونلارين بو دئوله‌تله‌ر طره‌فينده‌ن آسيميله ائديلمه‌سينه گؤز يومماسي و حتتا بونو اولوملو قارشيلاماسيدير. توركييه جومهورييه‌تي قورولان گونده‌ن بري، بو اؤلكه‌له‌رده عره‌بله‌شديرمه و فارسلاشديرما سيياسه‌تله‌رينين كوردله‌ري آسيميله ائديلمه‌سينه نده‌ن اولاجاغي، بونون دا توركييه‌ده ياشايان كوردله‌رين آسيميله ائديلمه‌سيني قولايلاشديراجاغي و كورد ميللي حره‌كه‌تينين اولوشماسيني انگه‌ل.له‌يه‌جه‌ييني دوشونموشدور.

سيياسي باخيمدان سورييه توركله‌ري عوثمانلي اولمالارينا قارشين، ديل و سوي باخيميندان داها چوخ گونئي آزه‌ربايجان و ايران توركله‌رينه ياخينديرلار. آنجاق ايراندا تورك خالقي اؤزو آغير بيچيمده آسيميله اولدوغوندان و هر هانسي بير سيياسي گوج و دئوله‌ت قورومونا يييه اولماديغيندان دولايي، بونلارين سورييه توركله‌ري ايله ايلگيله‌نمه‌له‌ري سؤز قونوسو اولماميشدير. بوتون بونلارا رغمه‌ن، سون گونله‌رده تبريزده تورك گنجله‌رينين آنتي بشار اسه‌د گؤسته‌ريسي ياپماسي، گونئي آزه‌ربايجان تورك گنجلييينين نه دنلي بيلينجليي اولدوغونون قانيتيدير.

آزه‌ربايجان جومهورييه‌تينه گلينجه، باغيمسيز بير دئوله‌ت اولماسينا رغمه‌ن، ميللي كيمليك آچيسيندان اورا دا كيمليكسيزله‌شديريلميش و اؤز تورك ميللي ائتنيك كيملييي يئرينه روسييا كومونيست پارتيسينين اويدوردوغو آزه‌ربايجانلي ميللي-ائتنيك كيمليييني منيمسه‌ميشدير. بو اويدوروق و قوندارما ميللي ائتنيك كيمليك ده توپراق اساسلي اولدوغو اوچون، سينيرلي بير جوغرافييا ديشيندا قالان تورك خالقيميزين بؤيوك بير بؤلومونو ياد و يابانجي ميللي ائتنيك قوروپلار اولاراق گؤرموش و سورييه داخيل، عيراق، توركييه‌نين دوغو و گونئيي، ايران`ين اورتا و گونئي و قوزئي دوغوسوندا ياشايان تورك خالقيميزي آيري ائتنيك قوروپلار اولاراق آلقيلاميش و دولاييسي ايله اونلارين سورونلاريني دا اؤز سورونلاري اولاراق گؤرمه‌ميشدير. بو نده‌نله آزه‌ربايجان جومهورييه‌تي سون اولايلار سيراسيندا دا سورييه‌ده ياشايان تورك خالقي ايله ايلگيه‌نمه‌ميشدير. (بونا قارشين، ائرمه‌نيستان هر زامان سورييه ائرمه‌نيله‌ري ايله ايلگيله‌نميش و اونلاردان سورييه دئوله‌تي و توپلومونو اؤز ميللي چيخارلاري دوغرولتوسوندا ائتگيله‌مه‌ك آراجي اولاراق باشاريلي بيچيمده يارارلانميشدير. سون دؤنه‌مده سورييه موفتوسونون قاراباغ`ين ائرمه‌نيله‌ره عاييد اولماسيني سؤيله‌مه‌سي، بو آجي گرچه‌ييين سونوجودور).

بو دورومدا سورييه توركله‌ري ايله ايلگيله‌نمه‌سي گره‌كه‌ن بيرجه دئوله‌ت و گوج، گينه ده توركييه دئوله‌تيدير.

توركييه دئوله‌تي صددام رئژيمي ييخيلينجا يانليش داورانميش و چكينگه‌ن بير سيياسه‌ت ايزله‌ميشدير. بوندان دولايي آكتيو اولاراق عيراق توركله‌ري ايله ايلگيله‌نمه‌ميش. آيريجا عيراق`ين بؤلونمه‌سي و كورد دئوله‌تينين اورتايا چيخماسيندان قورخاراق، عيراق توركله‌ريني عيراق`ين بوتونلويونو ساوونماغا حتتا عيراقدا فئدئراليسمه قارشي اولماغا مجبور ائتميشدير. بو يانليش سيياسه‌تله‌ر سونوجوندا صددام دئوريلينجه بير ياندان عيراق توركله‌ري يئني قورولان دوزه‌نده بوتون ائتنيك و ميللي حاقلاريندان محروم ائديلميش، بير ياندان دا كورد فئدئره دئوله‌تي قورولموش و توركييه بو دئوله‌تي هئچ بير ايمتيياز آلمادان تانيماق زوروندا قالميشدير.

عيراقدا ياپيلان يانليشليقلار و بو اؤلكه‌ده ياشايان توركله‌رين آجي سونونون سورييه توركله‌رينين باشينا گلمه‌مه‌سي اوچون، بوگون توركييه دئوله‌تي بشار اسه‌د رئژيمي قارشيتلارينا وئردييي سونسوز و قوشولسوز دسته‌يين يئرينه، بو دسته‌يي سورييه توركله‌رينين ائتنيك و ميللي حاقلاري و ان باشدا اؤزله‌ريني يؤنه‌تمه حاققينين تانينماسينا قوشوللانديرماليدير.

سورييه توركله‌رينين يئره‌ل دئوله‌تي، گله‌جه‌ك سورييه‌ده قورولاجاق اولان يئره‌ل كورد دئوله‌تيني ده دنگه‌له‌يه‌جه‌ك بير آنتيته اولاجاقدير. بو اوزده‌ن ده توركييه دئوله‌تي سورييه‌لي عره‌ب اوپوزيسييونلا گؤروشمه‌له‌رينده، بو اؤلكه‌ده كورد يئره‌ل دئوله‌تينين قورولابيلمه‌سيني ده عئيني بيچيمده سورييه‌ده بير تورك يئره‌ل بيريمين قورولماسينا قوشوللانديرماليدير.

بو دوغرولتودا توركييه دئوله‌تي آكتيو و يئيين بيچيمده سورييه توركله‌ريني سيياسي اولاراق هؤرگوتله‌نمه‌يه تشويق ائتمه‌ليدير.

عئيني باغلامدا توركييه دئوله‌تي دييانه‌ت ايشله‌رينده ايكي عله‌وي و جعفه‌ري بؤلومله‌ريني ياراتمالي و بؤلگه‌ده ياشايان عله‌وي و جعفه‌ري توركله‌ريني اؤزه‌لليكله ايران، عيراق و سورييه‌ده اولانلارين ديني ايشله‌ريني بو ايكي بيريمين يؤنه‌تيمي آلتينا وئرمه‌ليدير. بو اؤنله‌م، ايران، عيراق و سورييه‌ده ياشايان تورك عله‌وي و جعفه‌ريله‌رين فارس ايران دئوله‌تي طره‌فينده‌ن شيعه‌له‌شديريلمه‌سي و داها سونرا فارس ياييلماچيليغي دوغرولتوسوندا ماشا كيمي قوللانيلمالاريني انگه‌ل.له‌يه‌جه‌كدير.

Sunday, December 18, 2011

Türkiyǝ devlǝti, Suriyǝ Türklǝrinin haqalarının qarantiyǝ alınmasını gündǝmǝ gǝtirmǝlidir

Mehran Baharlı



http://bayirbucaq-az.blogspot.com/2011/12/turkiy-devlti-suriy-turklrinin.html

Gǝnǝl olaraq Suriyǝ`dǝ Bǝşar Əsǝd rejiminin çöküşü, Azǝrbaycan, İraq vǝ İranda yaşayan Türk xalqının xeyrinǝdir. Bu bir yandan, bölgǝdǝ ırqçı Fars yayılmaçılığın önünü kǝsǝcǝkdir. Ötǝ yandan kökdǝndinçi İran devlǝtinin yaratmaq istǝdiyi Şii hilalını ortadan ikiyǝ budayacaqdır. Bu açıdan Türkiyǝ devlǝtinin Bǝşar Əsǝd`in iqtidardan uzaqlaşmasını istǝmǝsi vǝ gǝnǝl olaraq da Suriyǝ siyasǝti doğrudur. Burada tǝk ǝksik olan şey, Suriyǝ`dǝ yaşamaqda olan Türk xalqının durumu ilǝ ilgilǝnmǝsidir.

Suriyǝ`dǝ Türk etnik antitesinin aktiv vǝ haqlarına qavuşmuş milli bir qurup olaraq ortaya çıxması, Türkiyǝ`nin dǝ, Azǝrbaycan Cumhuriyǝtinin dǝ milli çıxarlarına uyqun olduğu kimi, Iraq vǝ İranda yaşayan Türk xalqının milli savaşımlarına da kömǝk edǝcǝkdir.

Türklǝr, Suriyǝ`nin Ərǝb vǝ Kürdlǝrdǝn sonra sayıca üçüncü böyük etnik qurupudurlar. Ancaq onların tǝrsinǝ bir etnik qurup olaraq milli bilincdǝn yoxsundurlar. Suriyǝ Kürdlǝrinin otuzu aşqın aktiv siyasi partilǝri olmasına qarşın, Suriyǝ Türklǝrinin tǝk bir siyasi partisi yoxdur. Suriyǝ Kürdlǝrinin bu ölkǝnin olayları ilǝ ilgili xǝbǝrlǝrdǝ sıx sıx adları geçmǝlǝrinǝ qarşın, Suriyǝ Türklǝri bu ölkǝnin siyasi olay vǝ xǝbǝrlǝrindǝ heç bir yerǝ sahib deyildirlǝr.

Bu durumun ortaya çıxması nǝdǝnlǝri arasında, Türkiyǝ Cumhuriyǝti qurulandan sonra bu devlǝtin İran, İraq vǝ Suriyǝ`dǝ yaşayan Türklǝri yox sayması, onların bu devlǝtlǝr tǝrǝfindǝn asimile edilmǝsinǝ göz yumması vǝ hǝtta bunu olumlu qarşılamasıdır. Türkiyǝ Cumhuriyǝti qurulan gündǝn bǝri, bu ölkǝlǝrdǝ Ərǝblǝşdirmǝ vǝ Farslaşdırma siyasǝtlǝrinin Kürdlǝrin asimile edilmsinǝ nǝdǝn olacağı, bunun da Türkiyǝ`dǝ yaşayan Kürdlǝrin asimile edilmǝsini qolaylaşdıracağı vǝ Kürd milli hǝrǝkǝtinin oluşmasını ǝngǝllǝyǝcǝyini düşünmüşdür.

Siyasi baxımdan Suriyǝ Türklǝri Osmanlı olmalarına qarşın, dil vǝ soy baxımından daha çox Güney Azǝrbaycan vǝ İran Türklǝrinǝ yaxındırlar. Ancaq İranda Türk xalqı özü ağır biçimdǝ asimile olunduğundan vǝ hǝr hansı bir siyasi güc vǝ devlǝt qurumuna yiyǝ olmadığından dolayı, bunların Suriyǝ Türklǝri ilǝ ilgilǝnmǝlǝri söz qonusu olmamışdır. Bütün bunlara rǝğmǝn son günlǝrdǝ Tǝbrizdǝ Türk gǝnclǝrinin anti Bǝşar Əsǝd göstǝrisi yapması, Güney Azǝrbaycan Türk gǝncliyinin nǝ dǝnli bilincli olduğunun qanıtıdır.

Azǝrbaycan Cumhuriyǝtinǝ gǝlincǝ, bağımsız bir devlǝt olmasına rǝğmǝn, milli kimlik açısından ora da kimliksizlǝşdirilmiş vǝ öz Türk milli-etnik kimliyi yerinǝ Rusiya Komunist Partisinin uydurduğu Azǝrbaycanlı milli – etnik kimliyini mǝnimsǝmişdir. Bu uyduruq vǝ qondarma milli-etnik kimlik dǝ topraq ǝsaslı olduğu üçün, sınırlı bir coğrafiya dışında qalan Türk xalqımızın böyük bir bölümünü yad vǝ yabancı milli-etnik quruplar olaraq görmüş vǝ Suriyǝ daxil, İraq, Türkiyǝ`nin doğu vǝ güneyi, İran`ın orta vǝ güney ilǝ quzey doğusunda yaşayan Türk xalqımızı ayrı etnik quruplar olaraq alqılamış vǝ dolayısı ilǝ onların sorunlarını da öz sorunları olaraq görmǝmişdir. Bu nǝdǝnlǝ dǝ Azǝrbaycan Cumhuriyǝti son olaylarlar sırasında Suriyǝ`dǝ yaşayan Türk xalqı ilǝ ilgilǝnmǝmişdir. (Buna qarşın, Ermǝnistan hǝr zaman Suriyǝ Ermǝnilǝri ilǝ ilgilǝnmiş vǝ onlardan Suriyǝ devlǝti vǝ toplumunu öz milli çıxarları doğrultusunda etgilǝmǝk aracı olaraq başarılı biçimdǝ yararlanmışdır. Son dönǝmdǝ Suriyǝ müftüsünün Qarabağ`ın Ermǝnilǝrǝ aid olmasını söylǝmǝsi, bu acı gǝrǝçǝyin sonucudur).

Bu durumda Suriyǝ Türklǝri ilǝ ilgilǝnmǝsi gǝrǝkǝn bircǝ devlǝt vǝ güc, ginǝ dǝ Türkiyǝ devlǝtidir.

Turkiyǝ devlǝti Sǝddam rejimi yıxılınca yanlış davranmış vǝ çǝkingǝn bir siyasǝt izlǝmişdir. Bundan dolayı aktiv olaraq İraq Türklǝri ilǝ ilgilǝnmǝmiş. Ayrıca İraq`ın bölünmǝsi vǝ Kürd devlǝtinin ortaya çıxmasından qorxaraq, İraq Türklǝrini İraq`ın bütünlüyünü savunmağa hǝtta İraqda federalismǝ qarşı olmağa mǝcbur etmişdir. Bu yanlış siyasǝtlǝr sonucunda Sǝddam devrilincǝ bir yandan İraq Türklǝri yeni qurulan düzǝndǝ bütün etnik vǝ milli haqlarından mǝhrum edilmiş, bir yandan da Kürd federe devlǝti qurulmuş vǝ Türkiyǝ bu devlǝti heç bir imtiyaz almadan tanımaq zorunda qalmışdır.

İraqda yapılan yanlışlıqlar vǝ bu ölkǝdǝ yaşayan Türklǝrin acı sonunun Suriyǝ Türklǝrinin başına gǝlmǝmǝsi üçün, bugün Türkiyǝ devlǝti Bǝşar Əsǝd rejimi qarşıtlarına verdiyi sonsuz vǝ qoşulsuz dǝstǝyin yerinǝ, bu dǝstǝyi Suriyǝ Türklǝrinin etnik vǝ milli haqları vǝ ǝn başda özlǝrini yönǝtmǝ haqqının tanınmasına qoşullandırmalıdır.

Suriyǝ Türklǝrinin yerǝl devlǝti, gǝlǝcǝk Suriyǝdǝ qurulacaq olan yerǝl Kürd devlǝtini dǝ dǝngǝlǝyǝcǝk bir antitǝ olacaqdır. Bu üzdǝn dǝ Türkiyǝ devlǝti Suriyǝli Ərǝb opozisiyonla görüşmǝlǝrindǝ, bu ölkǝdǝ Kürd yerǝl devlǝtinin qurulabilmǝsini dǝ eyni biçimdǝ Suriyǝdǝ bir Türk yerǝl birimin qurulmasına qoşullandırmalıdır.

Bu doğrultuda Türkiyǝ devlǝti aktiv vǝ yeyin biçimdǝ Suriyǝ Türklǝrini siyasi olaraq hörgütlǝnmǝyǝ tǝşviq etmǝlidir.

Eyni bağlamda Türkiyǝ devlǝti Diyanǝt İşlǝrindǝ iki Əlǝvi vǝ Cǝ`fǝri bölümlǝrini yaratmalı vǝ bölgǝdǝ yaşayan Əlǝvi vǝ Cǝ`fǝri Türklǝrin, özǝlliklǝ İran, İraq vǝ Suriyǝdǝ olanların dini işlǝrini bu iki birimin yönǝtimi altına vermǝlidir. Bu önlǝm İran, İraq vǝ Suriyǝdǝ yaşayan Türk Əlǝvi vǝ Cǝ`fǝrilǝrin Fars İran devlǝti tǝrǝfindǝn Şiǝlǝşdirilmǝsi vǝ daha sonra Fars yayılmaçılığı doğrultusunda maşa kimi qullanılmalarını ǝngǝllǝyǝcǝkdir.

Friday, November 04, 2011

Iraqda Türk xalqımızın adı necǝ vǝ kimlǝrcǝ Türkmen`ǝ dǝyişdirildi?

Quzeydǝ xalqımızın adını Türk`dǝn Azǝrbaycanlı`ya, Güneydǝ Türk`dǝn Azǝri`yǝ vǝ İraqda Türk`dǝn Türkmǝn`ǝ dǝyişdirmǝnin batılı sömürgǝçilǝrin bir olduğunu artıq hamı bilmǝlidir, oysa bizim milli-etnik adımız TÜRK`dür:

''Tarihtir adil hakem
Sen kader men de Türk'em
Sen tek hür Türkiyemsin
Mense esir Kerkük'em ''

I Dünya savaşında Osmanlı Devletinden ayrılmış,Irak adı ile kurulan devletin
vatandaşları olarak varlıklarını sürdüren Türklerden ''Türkler'' diye söz edilmiştir.Bayat Türkleri,de denmiştir.Ancak Lozan Konferansı sırasında İngiliz heyeti Türkmenler olarak ifade etmiştir.Bun karşılık Türk deleğesi başkanı İsmet İnönü Türkmen ile Türk'ün eş anlamlı olduğunu ve Türkiye Türklerininde Türkmen olduklarını savunmuştur.Türkmenler yoğun olarak Telafer,Musul.Erbil,Altunköprü,Kerkük de yaşamaktadırlar.1958,de Bağdat'ta yayınlanan bir belgede 567.000 Türkmenin yaşadığı belirtilmiştir.1987 İnquiry Derğisi( Londra)ne göre Irak nüfusunun % 8,94,ü Türkmenler,den oluşurken .daha sonra ki sözde kaynaklarda Türkmenler % 2 olarak gösterilmiştir.1920 den itibaren Türkmenlere karşı büyük bir asimilasyon başlatılmıştır.Bu asimilasyonlar çoğu zaman toplu katliamlarla devam etmiştir.Saddam Hüseyin dönemi ve daha sonra ABD,nin Irak'ı işgaliyle devam eden süreçte ise Barzanı ve peşmergeleri tarafından sayısız saldırılara ve ölümlere maruz kaldılar.Türkmenlerin çoğunlıkta oldukları öz yurtlarına zorla Kürt nüfus yerleştirildi,belediyelerde ve Nüfus kayıtlarındaki birçok belğe ve evrak Kürt guruplarca imha edildi.Türkiye,deki siyasi iktidarlar Türkmenlere gereken desteği veremediler.Bunu gören Talabani ve Barzani gibi çete reisleride seslerini yükselterek Musul ve Kerkük'ün birer Kürt şehri ve yurdu olduğunu her fırsatta söyledirler.Tarihle ve gerçeklerle başdaşmadığı halde.Halen bir garanti ve güvenlikleri bulunmayan Türkmenler çok zor şartlar altında hayatlarını sürdürmektedirler.

HİKAYET

Irak derler
Kerkük,e Irak derler
Gözden yakın görünür
Gönülden ırak derler
Bilirsiz irahmetsiz
Toprağa çorak derler

Bu merak değil derttir
Dert ki demirden serttir
Öz vatanda gurbettir
Bu derde firak derler

İnkar eyle özünü
Bana döndür yüzünü
Şol Türkmenem sözünü
Dilinden bırak derler

Derim ki dedem.nenem
Ebe ecded Türkmenem
Kimine Büğdüz ,Bayat
Kimine Barak derler

Gah umutlarla dolar
Gah bahtıma küserem

Talih yar olmaz mene
Bağrıma taş basaram

Ey Tanrım burçlarıma
Ne gün bayrak asaram

Geçer beden yarası
Men gönülden küserem

Şiir:N.Y.Gençosmanoğlu

(Kazım Gültepe)

Monday, June 20, 2011

Kərkükdə yaşayanlara Türkman, Orta Asiyada yaşayanlara Türkmən deyəcəyik.

Fərqləndirmək üçün Kərkükdə yaşayanlara Türkman, Orta Asiyada yaşayanlara Türkmən deyəcəyik.

Türkmanların,Azərbaycan Türklərinin Orta Asiyada yaşayan Türkmənlərlə dil baxımından fərqləri:

1)Türkmən dilində ilkin uzanan saitlər geniş yayılaraq ingilis dilində olduğu kimi,sözün anlamının dəyişməsinə sonuc olur;
məsələn:baş-baş, baaş-yara;qör-gör,qöör-gor və s.Bu xüsusiyyətə nə Azərbaycan Türk dilində,nə də İraq-türkman ləhcəsində rast gəlinir.

2)Ərəb və ingilis dilləri üçün səciyyəvi olan dişarası s,z səsləri eynilə türkmən dili üçün də səciyyəvi olduğu halda , bu səslər nə Azərbaycan Türk dilində,nə də (ərəb əhatəsində olmalarına baxmayaraq),İraq-Türkman ləhcəsində görsənir.

3)Sağır nun səsi türkmən dili üçün səciyyəvi olduğu halda,bu səsə nə Azərbaycan yazı(ədəbi) dilində, nə də İraq-Türkman ləhcəsində təsadüf edilir.
(amma 20-ci yüzilliyin önlərində sağır nun səsinə Quzey Azərbaycanda rast gəlinirdi,hətta bir hərflə də işarələnirdi ::Oğuz Sumqayıtlı::)

4)Türkmən dilində görsənməyən "g" samiti Azərbaycan Türk dili və İraq-Türkman ləhcəsi üçün səciyyəvidir.

5)Türkmən dilində işlənən "b" (məs:ber) səsi Azərbaycan Türk dilində və İraq-Türkman ləhcəsində v,Kərkükdə isə "w" (dablyu) formasında işlənir.

6)Azərbaycan Türk dili və İraq-Türkman ləhcəsi üçün səciyyəvi olan -dık//-dik və -mış//-miş şəkilçiləri türkmən dilində -qan//-qen;-an//-en formasında işlənir.

7)Qəti gələcək zamanı əmələ gətirmək üçün türkmən dilində cak//cək (alcak,gelcek) şəkilçisindən, Azərbaycan Türk dili və İraq-türkman ləhcəsində -acaq//-əcək (alacaq,gələcək) şəkilçisindən qullanılır.

"İraq-Türkman ləhcəsi" kitabı.Səyfə 35.

Quzey Azərbaycan,Bakı 2004."Nurlan" yayın evi

Monday, December 13, 2010

فوضولي آزه‌ربايجانلي دئييلدير، تورك و عيراقليدير

مئهران باهارلي


آزه‌ربايجان رئسپوبليكاسينين رسمي دئوله‌ت گؤروشو، عيراق توركله‌رينده‌ن اولان فوضولي (و نسيميˊني) آزه‌ربايجانلي اولاراق تانير و دونيايا دا بئله تانيدير.

آنجاق همان رسمي دئوله‌ت گؤروشو، بوگون عيراقدا ياشايان و آزه‌ربايجان توركله‌رينين اوجقار اوباسي (ديياسپوراسي) اولان توركمانلاري، آزه‌ربايجانلي اولاراق تانيمير و بونون سونوجوندا دا اونلارين ميللي و سيياسي حاقلاريني ساوونمور، اونلارا باشقا بير خالق و ائتنيك قوروپ
اولاراق ياناشير.

عئيني شئيي اؤرنه‌يين توركييه‌نين دوغوسونداكي توركله‌ر و ارزروملو ضرير و قاضي بورهان الدين اوچون ده سؤيله‌مه‌ك مومكوندور

بورادا بؤيوك بير چليشكي و ترسليك، داها دوغروسو تناقوض واردير منجه.

اويسا آزه‌ربايجان، ايران، توركييه و عيراق ائرمه‌نيله‌ري و يا كوردله‌ري اؤزله‌ريني بير ميلله‌تين پارچالاري اولاراق گؤرورله‌ر.

بيز گونئي آزه‌ربايجان توركله‌ري اوچون آزه‌ربايجان رئسپوبليكاسي توركله‌ري ايله عيراق توركله‌ري (و ده ايرانين گونئيي ايله قوزئي دوغوسوندا ياشايان توركله‌ر) آراسيندا ايينه اوجو قده‌ر فرق يوخدور. بونلار هاميسي عئيني تورك خالقيميزين آلت قوروپلاريديرلار

Fuzuli Azərbaycanlı deyildir, Türk və Iraqlıdır

Mehran Baharlı


Azərbaycan Respublikasının rəsmi devlət görüşü, Iraq Türklərindən olan Fuzuli (və Nəsimini) Azərbaycanlı olaraq tanır və dünyaya da belə tanıdır.

Ancaq həman rəsmi devlət görüşü, bugün Iraqda yaşayan və Azərbaycan Türklərinin ucqarobası (diyasporası) olan Türkmanları, Azərbaycanlı olaraq tanımır və bunun sonucunda da onların milli və siyasi haqlarını savunmur, onlara başqa bir xalq və etnik qurup olaraq yanaşır.

Eyni şeyi örnəyin Türkiyənin doğusu və Ərzrumlu Zərir və Qazi Burhanəddin üçün də söyləmək mümkündür.

Burada böyük bir çəlişki və tərslik, daha doğrusu tənaquz vardır məncə.

Oysa Azərbaycan, İran, Türkiyə və Iraq Erməniləri vəya Kürdləri özlərini bir millətin parçaları olaraq görürlər.

Biz Güney Azərbaycan Türkləri üçün Azərbaycan Respublikası Türkləri ilə Iraq Türkləri (və də İranın güneyi ilə quzey doğusunda yaşayan Türklər) arasında iynə ucu qədər fərq yoxdur. Bnuları hamısı eyni Türk xalqımızın altquruplarıdırlar.
Fuzuli Azərbaycanlı deyildir, Türk və Iraqlıdır

Azərbaycan respublikasının rəsmi devlət görüşü Iraq Türklərindən olan Fuzuli və Nəsimini Azərbaycanlı olaraq tanır və dünyaya da belə tanıdır

Ancaq həman rəsmi devlət görüşü bugün Iraqda yaşayan Azərbaycan Türklərinin ucqarobası (diyasporası) olan Türkmanları, Azərbaycanlı olaraq tanımır və onların milli və siyasi haqlarını savunmur.

burada böyük bir çəlişki və tərslik, daha doğrusu tənaquz vardır məncə

Biz güney azərbaycan türkləri üçün azərbaycan respublikası türkləri ilə Iraq türkləri arasında iynə ucu qədər fərq yoxdur. ikisi də eyni türk xalqımızın altqurublarıdırlar.

Saturday, February 28, 2009




جغرافياي انساني خلق ترك در ايران


مئهران باهارلي

اودگون، بوز آيي، سيغير ايلي
Odgün, Boz Ayı, Sığır İli
چهارشنبه، ١٨ فوريه- ٢٠٠٩


سؤزوموز


ايران موطن بيش از ٣٥ ميليون تن ترك زبان مي باشد. روند خودآگاهي ملي و سير ملت شوندگي اين توده عظيم مخصوصا در دو دهه اخير آن چنان سريع بوده است كه امروز به راحتي مي توان به جاي صحبت از "گروههاي گوناگون ترك زبان"، از وجود و قوام "ملت ترك" ساكن در ايران سخن راند.




سه زيرگروه جغرافيائي خلق ترك در ايران:



خلق ترك ساكن در ايران، از سه زيرگروه جغرافيائي مشخص تشكيل يافته است. از اين سه زيرگروه جغرافيائي، ساكنين زيرگروه شمال غرب باشندگان در وطن، و زيرگروههاي جنوب-مركز و شمال شرق ايران در شمار دياسپوراي ملت ترك محسوب مي شوند:

يك- زيرگروه جغرافيائي شمال غرب: بدنه اصلي ملت ترك در ايران در ناحيه شمال غرب كشور ساكن است. اين منطقه كه در ادبيات سياسي "آزربايجان جنوبي" ناميده مي شود مركز ثقل تركزبانان ساكن در ايران مي باشد. آزربايجان جنوبي كمابيش معادل "مملكت آزربايجان" در نظام سنتي و بومي "ممالك محروسه" دولتهاي توركي سلجوقي تا قاجاري است. "مملكت آزربايجان" و يا "آزربايجان جنوبي" اقلا شامل همه "آزربايجان ائتنيك" است. برخي آنرا معادل "آزربايجان تاريخي" و يا "آزربايجان سياسي" كه هر دو بزرگتر از "آزربايجان ائتنيك" مي باشند دانسته اند. زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و يا "آزربايجان ائتنيك" شامل بخشهاي پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور پيش از سالهاي ١٩٠٦-١٩٠٥ يعني سال شكست جنبش مشروطه و آغاز حاكميت عملي قوميتگرائي فارسي بر بروكراسي، دولت و جامعه ايران است. آزربايجان ائتنيك نواحي ترك نشين استانهاي دوازده گانه امروزي آزربايجان شرقي (همه)، آزربايجان غربي (اكثر)، اردبيل (همه)، زنجان (همه)، همدان (اكثر)، قزوين (همه)، مركزي (اكثر)، گيلان (بخشي)، كردستان (بخشي)، تهران (بخشي)، قم (بخشي) و كرمانشاهان (بخشي) در سالهاي ١٩٠٥-١٩٠٦ را در بر مي گيرد و متروپل تهران را نيز شامل مي شود. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي ملت ترك به لهجه آزربايجاني و اندكي نيز به لهجه سنقري زبان تركي متكلم اند.

دو- زيرگروه جغرافيائي شمال شرق: اين زيرگروه جغرافيائي، تركان پراكنده در استانهاي امروزي خراسان شمالي، خراسان رضوي، گلستان، مازندران، سمنان و خراسان جنوبي را شامل مي شود. تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به دو گروه لهجه خراساني و آزربايجاني زبان تركي متكلم اند. "افشاريورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در شمال شرق ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

سه- زيرگروه جغرافيائي جنوب-مركز ايران: اين زيرگروه جغرافيائي همه تركان ايران به جز دو زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و شمال شرق ايران را شامل مي گردد. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به گروه لهجه هاي آزربايجاني و اندكي (ابولوردي) به لهجه خراساني زبان تركي متكلم است. "قاشقاي يورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در جنوب ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

تركهاي ساكن در شمال غرب كشور و يا آزربايجان جنوبي كه شامل كلان شهر تهران نيز مي باشد، ٨٠،٣% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢٩،٠% از كل جمعيت ايران)؛ تركهاي ساكن در جنوب ايران ١١،٦% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٤،٢% از كل جمعيت ايران)؛ و تركهاي ساكن در شمال شرق كشور ٨،١% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢،٩% از كل جمعيت ايران) را تشكيل مي دهند. با اين حساب شمار تركهاي ايران، اقلا ٣٦،١% از كل جمعيت ايران و يا بيش از يك سوم آن است.



سه زيرگروه لهجه اي خلق ترك در ايران:



در ايران به شش زبان از زبانهاي عضو خانواده زبانهاي توركي (Turkic) سخن گفته مي شود. اين زبانها عبارتند از تركي (Turkish)، تركمني، خلجي، قزاقي، ازبكي و اويغوري. در اينجا به دو نكته مي بايست توجه كرد. نخست آنكه "توركي"Turkic نام خانواده زباني و "تركي"Turkish نام يكي از زبانهاي داخل در اين خانواده زباني است. براي نشان دادن فرق بين اين دو مفهوم متفاوت در زبان فارسي، نام خانواده زباني به شكل "توركي" و نام زبان مشخص به شكل "تركي" نوشته مي شود. قبلا هر دوي اين مفاهيم با نام يكسان "تركي" ناميده مي شدند (مانند "لاتيني" كه هم نام يك خانواده زباني و هم نام يكي از زبانهاي داخل در آن خانواده زباني است). بنابر اين مقصد از توركي ازبكي و تركي آزربايجاني، به ترتيب زبان ازبكي متعلق به خانواده زبانهاي توركي و لهجه آزربايجاني زبان تركي مي باشد. دوم آنكه مراد از زبان "تركي" در اينجا شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. شاخه غربي توركي اوغوز غربي، كه آن هم زبان تركي ناميده مي شود لهجه هاي عثماني-تركيه اي اند و در ايران رايج نيستند (شاخه شرقي توركي اوغوز، زبان تركمني و لهجه هاي وابسته است).

زبان تركي، كه زبان اول ايران به لحاظ شمار متكلمين آن است، در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي "آزربايجاني"، "خراساني" و "سنقري مي باشد. اين وضعيت مشابه وضعيت زبان كردي در ايران است كه در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي (كلهري، كرمانشاهي و...) مي باشد با اين تفاوت كه فرق بين لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني زبان تركي بسيار كمتر از فرق بين لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي زبان كردي است (بسياري از زبانشناسان كرمانجي و سوراني و جنوبي كه بينشان تفاهم متقابل وجود ندارد را به عنوان زبانهائي عليحده و جداگانه مي پذيرند).

گروههاي لهجه اي زبان تركي در ايران عبارتند از:

يك-گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي: اين گروه، پرمتكلمترين لهجه زبان تركي بوده و زبان اكثريت مطلق خلق ترك در ايران است. اين گروه لهجه ها، زبان دو زيرگروه جغرافيائي "شمال غرب" (آزربايجان جنوبي) و "مركز- جنوب ايران" است و به اين اعتبار، لهجه اي سراسري مي باشد. لهجه هاي گوناگون تركان ساكن در جنوب و مركز ايران به جز ابيوردي، فارغ از منشاء ايلي و يا تباري متكلمينشان، همه جزء گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي شمرده مي شوند. لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي، همچنين زبان همه تركان منسوب به شاخه شرقي اوغوز غربي ساكن در قفقاز (آزربايجان، ارمنستان، گرجستان، داغستان)، آسياي صغير (شرق و جنوب شرقي تركيه) و خاورميانه (عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل) بوده و به اين اعتبار زباني منطقه اي است.

ب-گروه لهجه سنقري" زبان تركي: اين گروه كه كم متكلمترين لهجه زبان تركي است در واقع لهجه اي ويژه از گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي مي باشد. اين لهجه صرفا در يك منطقه مشخص آزربايجان يعني در بخشهاي آزربايجاني استان كرمانشاهان (عمدتا شهرستان سنقر) در شمال غرب كشور بكار ميرود. اين گروه لهجه اي منحصرا در آزربايجان جنوبي و ايران رايج است.

ج-گروه لهجه هاي خراساني" زبان تركي: اين گروه در شمال شرق ايران در بخشهاي ترك نشين استانهاي امروزي خراسان شمالي، گلستان، مازندران، خراسان رضوي، خراسان جنوبي و بخشهائي از استان سمنان و منطقه ملي موسوم به "افشار يورد" و يا "سلجوق" كه در داخل آن قرار دارد رايج مي باشد. علاوه بر آن، گروههايي چند از خلق ترك كه به لهجه خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي نزديك به آن متكلمند در خارج شمال شرق ايران در ديگر نقاط كشور نيز يافت ميشوند. به عنوان نمونه لهجه تركان ابيوردي ساكن در استان فارس، يكي از لهجه هاي زبان تركي است كه علي رغم سكونت متكلمين آن در جنوب ايران، در ميان گروه لهجه هاي خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي مابين خراساني و آزربايجاني جاي داده ميشود. اين گروه لهجه اي منحصرا در ايران رايج است (در برخي منابع، از وجود گويشوران به تركي خراساني در مناطق جنوبي جمهوري تركمنستان ذكر شده است).



متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان



در ايران متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان را ميتوان به سه بخش تقسيم كرد:

١-گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني: اينها گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه از ديرباز، به ويژه در دوره امپراتوريهاي توركي غزنوي-سلجوقي-خوارزمشاهي-موغولي در اين نقاط سكونت نموده اند و به يكي از لهجه هاي پيش-آزربايجاني سخن ميگويند.

٢-گروههاي تاريخي آزربايجاني: گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه در دوره امپراتوريهاي تركي قاراقويونلو-آغ قويونلو-صفوي-افشاري در اين نقاط سكني گزيده و به يكي از لهجه هاي آزربايجاني سخن ميگويند. خاستگاه تباري و مسقط الراس همه گروههاي تاريخي آزربايجاني؛ تركيه (آزربايجان تركيه، همچنين مركز و غرب آن)، جمهوري آزربايجان، عراق-سوريه و آزربايجان جنوبي است.

٣-گروههاي مهاجر آزربايجاني: گروههاي مهاجر متكلم به لهجه هاي آزربايجاني اند كه در قرون نوزده و بيست و در دو دوره قاجار و پهلوي از آزربايجان جنوبي به اين نقاط مهاجرت نموده اند.

اغلب تركان خراسان و بخشهائي از تركان ايران مركزي (استان اصفهان، ....) از گروههاي تاريخي پيش آزربايجاني اند. در مورد بقيه تركان ساكن در جنوب و مركز ايران، هرچند بدنه اصلي اين دسته را گروههاي تاريخي آزربايجاني تشكيل مي دهند، اما آنها به لحاظ تباري و لهجه اي، در اصل تركيب سه گروه مذكورند، يعني اساس آنها را گروههاي تاريخي آزربايجاني كه با گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني و گروههاي مهاجر آزربايجاني آميخته شده اند تشكيل مي دهد.



سه حوزه عشايري خلق ترك:



عشاير ترك ساكن در ايران را مي¬توان در سه حوزه تقسيم بندي كرد. اين تقسيم بندي در انطباق با زيرگروههاي جغرافيائي خلق ترك ساكن در اين كشور مي باشد. گروههاي داخل در اين حوزه ها، تنها شامل آن بخش از خلق ترك است كه هنوز هويت ايلي خود را حفظ نموده اند. قابل ذكر است كه امروز صرفا بخش كوچك و تقليل يابنده اي از گروههائي كه هويت ايلي خود را همچنان حفظ نموده اند داراي حيات كوچرو مي باشند:

يك-حوزه عشايري شمال غرب و يا آزربايجان جنوبي: اين حوزه كه منطبق بر آزربايجان ائتنيك است شامل استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، گيلان، همدان، تهران، قم، قزوين، زنجان، مركزي، كردستان و كرمانشاه مي¬باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: شاهسئوه¬ن (شاهسون)، قاجار، قاراپاپاق (قره پاپاق)، قاراداغلو (قره داغ)، قاراگؤزلو (قره گوزلو)، قاراقويونلو (قره قوينلو)، خدابنده¬لو (خارابانتو-خيرماندالي)، ياريم تاقلي (يارم طاقلو)، ....

تعدادي از ايلات ترك هنوز كوچنده در اين حوزه را ايلات شاهسون، قره داغ (ايل ارسباران)، قره پاپاق، شاهسون بغدادي، مغان و يارم طاقلو و .... تشكيل مي¬دهند.

دو-حوزه عشايري جنوب و جنوب غرب: اين حوزه شامل مناطق ملي فارسستان، عربستان، لرستان، لارستان و بلوچستان (شامل استانهاي چهار محال و بختياري، فارس، اصفهان، كهگيلويه و بويراحمد، بوشهر، يزد، خوزستان، كرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان) مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: قشقائي، خمسه (ايناللو، بهارلو، نفر، ...)، افشار، بوچاقچي، آغاجري، قاجار، كنگرلو، چهرازي، لره¬كي، بهارلو، سيرجان، قرائي، گوندوزلو، رائيني، ....

تعدادي از ايلات كوچنده ترك اين حوزه جغرافيايي را ايلات قشقايي، خمسه، فارسيمدان، كشكولي، دره شوري، افشار، قرايي، بچاقچي و ... تشكيل مي¬دهند. اين حوزه، اكثريت عشاير كوچنده ترك كشور را در خود جاي داده است.

سه-حوزه عشايري شمال شرق: اين حوزه شامل استانهاي خراسان شمالي، خراسان جنوبي، خراسان رضوي، مازندران، گلستان و سمنان مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: گرايلو، قرائي، آينالو، مهينه¬اي، تميرلو، ناردين، گوداري، گوارسي، آلي ايلي، قاراقويونلو، بيات، قاراچورلو، ايمورلو، بوكانلو، جويانلو، بورانلو، قليجانلو، ...

جامعه تحليل رونده عشاير كوچنده ترك:

تا يك قرن پيش در ايران، تغيير و تحولات سياسي كلان كشور توسط دولتهاي تركي عمدتا آزربايجاني كه خانواده حاكمشان داراي منشاء ايلي بود مانند سلجوقي، ايلدنيزلي، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، آفشار و قاجار رقم زده مي شد. در كل ايران نيز در قرن نوزده بيش از ٣٠ درصد از كل جمعيت كشور را عشاير كوچنده تشكيل مي¬داد. اما طي سده اخير به موازات تغييرات سياسي و اجتماعي در كشور، در نسبت سه الگوي زيستي عشايري، شهري و روستائي نيز دگرگوني حاصل شد. نتيجتا جامعه عشايري بتدريج جايگاه و سيطره نظامي، سياسي و اقتصادي خود در كشور را از دست داد، به صورت جامعه اي پيراموني و اقماري در آمد و به سرعت رو به اضمحلال رفت. بگونه¬اي كه بر اساس نتايج آمارگيري سال ١٣٦٦ توسط مركز آمار ايران، اكنون عشاير كوچنده با ٢٠٠،٠٠٠ خانوار عشايري كوچنده، و جمعيتي حدود ١،٣٠٠،٠٠٠ نفر صرفا ٢ درصد كل جمعيت كشور را به خود اختصاص مي¬دهند.

در همخواني با سير نزولي جمعيت عشاير كوچنده در كل ايران، وزنه جمعيتي عشاير كوچنده در ميان تركان نيز كاهش يافته است. در واقع در ميان ملل عمده ساكن در ايران، ملت ترك پس از فارسها داراي كمترين درصد عشاير كوچنده است. در حال حاضر ملل داراي بيشترين درصد منسوبيت ايلي و عشايري ايران به ترتيب نزولي عبارتند از ١-بلوچ، ٢-تركمن، ٣-عرب، ٤-كرد ٥-لر، ٦-ترك، ٧-فارس. درصد متوسط عشاير كوچنده ترك نسبت به كل جمعيت تركان منطقه در مقياس كل ايران حداكثر ٢-٣؛ در مقياس آزربايجان جنوبي اندكي كمتر از متوسط ٢-٣ درصد و در مقياس جنوب- مركز ايران اندكي بيشتر از آن است.



هفت زيرگروه اعتقادي ملت ترك:



ملت ترك ساكن در ايران را به لحاظ اعتقادي مي توان به شكل "ناباوران" (افراد غيرديني، ضدديني، ....) و "دين باوران" تصنيف نمود. به دليل تضييقات دولتي و نبود آزاديهاي اعتقادي-ديني-مذهبي در ايران تعيين دقيق تعداد "ناباوران" ترك غيرممكن است.

"دين باوران ترك" در ايران را مي توان به دستجات زير تقسيم كرد. از اين گروهها، دو مذهب جعفري و علوي قزلباشي از مصاديق "اسلام توركي" بوده و در ميان ملل غيرتورك ديده نمي شوند:

يك-جعفري: مذهب جعفري، قرائت تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. سه فرق اصلي اين مذهب با قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه و يا مذهب امامي عبارت است از عدم اعتقاد مذهب جعفري به عصمت امامان شيعي، قائل نبودن به امتيازات صنف روحاني و در راس آنها ولايت فقيه و باور به لزوم جدائي دين از امور دولتي. تخمين زده مي شود كه اكثريت مطلق تركان ايران بر اين مذهب بوده باشند. جعفريان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

دو-علوي: اين گروه بازماندگان تركان قزلباش در تاريخ است. "قزلباشي-بكتاشي" قرائت تركي شيعه دوازده امامي متصوفه از اسلام هترودوكس است (در مقابل قرائت ايراني-كردي شيعه دوازده امامي متصوفه كه "اهل حق" نام دارد). فرق عمده مذهب علوي با شيعه دوازده امامي متشرعه، عدم اعتقاد علويان به شريعت اسلامي است. تخمين زده مي شود كه بين ١٠ تا ٢٠ در صد تركان ساكن در ايران بر اين مذهب بوده باشند. علويان ترك كه در ايران با نامهاي گوناگون (قيرخلار، قاراقويونلو، آبدال بيگ، صوفولار، شاملو، علي اللهي، سير طاليبي، يئدديلر، قارداش، شاغي، آتش بيگ، ...) شناخته مي شوند در سراسر آزربايجان و بخشهائي از خراسان پراكنده اند. اكثريت مطلق تركان آزربايجاني به شمول همه طوائف تاريخي ترك مانند شاهسئوه¬ن، افشار، بيات، قاراقويونلو، بهارلو، قشقائي و .... ابتدائا بر اين مذهب بوده اند. علويان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

سه-سني: تركان سني عمدتا در استان آزربايجان غربي (در اورميه، سلماس، خوي، ... و اطراف آنها) و قسما در استان اردبيل و گيلان ساكن اند. رايج ترين نام آنها در استان آزربايجان غربي "كوره سونني" است. تعداد تركان سني بين ١ تا ٣ درصد كل تركان ساكن در ايران است. اين دسته اكثرا شافعي و برخي حنفي، هر دو از مذاهب اسلام اورتودوكس اند. در خارج ايران ٣٠ در صد تركان جمهوري آزربايجان و اكثريت مطلق تركان آزربايجاني تركيه سني مذهب اند. سنيان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

چهار-جريانات پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند. ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

پنج-بهائي: دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت كاهش يافته است.

شش-امامي: مذهب امامي قرائت فارسي شيعه امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين اماميان از تركان آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه شيعه امامي نبوده اند- پديدار شده اند. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل تركي آزربايجاني قاجار كه خود بر مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شده اند. در عصر دو دولت فارس پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي استعمار فارسي در آزربايجان توصيف نمود.

هفت-مسيحي: در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان آزربايجاني ساكن در عراق (موسوم به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها سي هزار تن بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.



زيرگروههاي كشوري ملت ترك



همانگونه كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، تركزبانان متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز غربي" كه توده تركزبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است، يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم گرديده، سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه شده است. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن، لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفته است. بسياري از اين گروهها در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي، آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.

به همه حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب و شمال شرق ايران، آخيسقا-مئسخئت، افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):

يك-ايران: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.

دو-قفقاز: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي اصطلاحا و در راستاي سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شدند را شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب است.

سه-آخيسقا-مئسخئت: موطن اين زيرگروه كه اصلا آميخته اي از تركان آزربايجاني قفقاز و تركان آزربايجاني تركيه است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب است.

چهار-شرق تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان را شامل است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.

پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل: اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق با نام "توركمان" شناخته مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.

شش-افغانستان: در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان آزربايجاني بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا قندهار ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان داده و تاجيك زبان شده اند.



پان ايرانيسم و پان توركيسم



-هنگامي كه از ملت ترك ساكن در ايران سخن گفته مي شود منظور صرفا كساني هستند كه زبان مادري و ملي تاريخيشان يكي از سه لهجه "آزربايجاني" (شامل قشقائي، ايناللو و .....)، "سنقري" و "خراساني" زبان تركي، و نه مثلا يكي از زبانهاي تركمني، ازبكي و قزاقي است. در ايران "ملت ترك" غير از "ملت تركمن" و "قزاق" است. حتي خلق "ترك" و خلق "خلج" كه در بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان جنوبي ساكن است، دو گروه ملي توركي خويشاوند اما جداگانه اند.

-هنگامي كه از ملت ترك سخن گفته مي شود منظور صرفا متكلمين به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. امروزه در جهان دو ملت با نام ملي "ترك" وجود دارد: يكي شاخه شرقي توركي اوغوز غربي به وجهي كه در بند يكم ذكر شد و ديگري شاخه غربي توركي اوغوز غربي كه شامل تركان تركيه مركزي و غربي، بالكان و قبرس است (توركي اوغوز شرقي، زبان تركمني است). اين دو گروه علي رغم آنكه به دو لهجه يك زبان واحد سخن مي گويند، نام ملي هر دويشان "ترك" است و به لحاظ زباني و فرهنگي و تباري نزديكترين ملل به يكديگرند، به دلائل بسيار تاريخي، زبان شناسي، جامعه شناسي و سياسي دو ملت و دو هويت ملي خويشاوند اما جداگانه اند، مانند "عرب" كه نام ملي چند ملت متفاوت اما خويشاوند در خاورميانه و شمال آفريقا مي باشد.
-تقسيم شدگي لهجه اي و جغرافيائي و چندپارگي خلق ترك توسط مرزهاي بين المللي و سيستمهاي اعتقادي واقعيتي تاريخي است. اين تقسيم شدگي و چندپارگي به دليل نبود دولت واحد فراگير در تاريخ اخير كه چتر حاكميت خود را بر همه اين زيرگروهها بگستراند و نيز فقدان ذهنيتي در ميان نخبگان و روشنفكران گروههاي مذكور كه وحدت ملي آنها را درك و تقويت نمايد تشديد شده است.

-با اينهمه، همه تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران و منطقه فارغ از لهجه، طائفه، اعتقاد، استان و يا كشور محل سكونت و .... اعضاء و افراد يك گروه ملي بنام "ملت ترك" اند. همانگونه كه همه ارمنيان ايران، منطقه و حتي جهان و يا كردهاي ايران و منطقه منسوب به يك ملت با نامهاي به ترتيب ارمني و كرداند.

-دسته بندي و تجزيه هويتي، ملي، زباني، فرهنگي و سياسي تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي تحت نامهاي "ملت آزربايجان"، "تركان ايراني"، "ايرانيان آزري زبان"، "قوم قشقائي"، "طائفه افشار"، "فرقه اهل حق" و .... سياستي استعماري و در دشمني آشكار با ملت ترك و هويت و منافع ملي آن است.

-مراكز استعماري غربي، روسي و فارسي تلاش بسيار گسترده اي را انجام داده و مي دهند تا زيرگروههاي لهجه اي، جغرافيائي، اعتقادي، طائفه اي و استاني ملت ترك ساكن در ايران و يا زيرگروههاي كشوري خلق ترك را به اقوام و گروههاي ملي جدا و متفاوت تجزيه و بدل سازند.

-پان ايرانيسم كه بر مبناي انكار هويت ملي ملل ساكن در ايران بنياد گذارده شده، يكي از انديشه هائي است كه ملت بودن تركان شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را انكار مي كند و از اين رو نيز انديشه اي ضدملي و ضدتركي است.

-پان ايرانيسم كه انديشه اي زائيده استعمار فارسستان بوده و ايدئولوژي رسمي دولت ايران است علاوه بر دولت ايران و پان ايرانيستهاي آشكار، از سوي برخي از آزربايجانيان مدافع پان ايرانيسم نقابدار چپگرا (سيروس مددي) و راستگرا (مرتضي نگاهي) نيز در لفافه گفتمانهاي ديگر تبليغ و مدافعه مي شود.

-تلقي و تقديم تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران به عنوان اقوام و گروههاي ملي متفاوت و جدا يكي از اصلي ترين و دقيقترين معيارها براي شناخت پان ايرانيستهاي نقابدار و مدافعين سياستهاي استعماري فارسي و روسي در ميان تركان و آزربايجانيان است. هر انديشه، گروه، شخصيت و ... كه معتقد به جدائي ملي و ائتنيكي زيرگروههاي تركزبانان ساكن در ايران و منطقه- به وجهي كه گذشت- باشد، يا پان ايرانيستي آگاه است و يا متاثري ناآگاه از پان ايرانيسم.

-اگر امروز در داخل و خارج ايران كسي يافت نمي شود كه ادعا كند كردهاي ساكن در غرب ايران و شمال شرق ايران (خراسان) و حتي كردهاي ساكن در ايران و تركيه و عراق و سوريه و قفقاز هر كدام براي خود اقوام و ملل جداگانه اي اند، اين در سايه تلاش گسترده نخبگان و مجاهدات روشنفكران كرد براي خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد كردي و شناساندن موفقيت آميز اين خود و هويت به توده كرد و جهانيان است.

-امروز اگر دول استعماري، دولت ايران، ناسيوناليسم فارسي و پان ايرانيستهاي آزربايجاني آشكار و نهان همچو سيروس مددي و مرتضي نگاهي مي توانند ادعا كنند كه تركان استانهاي آزربايجان شرقي و غربي اقوامي جدا از تركان استانهاي همدان و مركزي، و اين دو نيز جدا از تركان ساكن در جنوب ايران و عراق و قفقاز و سوريه و تركيه و .... كه خود آنها هم هر كدام اقوام جداگانه اي اند مي باشند، اين صرفا در اثر غفلت نخبگان و روشنفكران ترك در امر خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد تركي و ناكامي در شناساندن اين خود و هويت به توده ترك و جهانيان است.

-انديشه اي كه در ميان برخي از كمونيستهاي آزربايجاني روسگرا و روسزده مانند سيروس مددي طرفداراني داشته و صرفا بخشي از ترك زبانان ساكن شمال غرب ايران را "ملت آزربايجان-آزربايجانلي" مي نامد، در اساس انديشه اي استعماري ساخته روسيه و رايج شده توسط چپ فارس و عمال ترك آنها در ايران است. اين انديشه استعماري، ارتجاعي و فاشيستي، عليرغم آنكه طرفداران آن خود را مترقي و دمكراتيك مي خوانند، در همسوئي تمام با انديشه ارتجاعي، فاشيستي و استعماري ديگر يعني پان ايرانيسم قرار دارد.

-يكي ديگر از انديشه هائي كه ملت بودن تركان ساكن در ايران را انكار مي كند، پان توركيسم است. اين انديشه كه سي و اندي ملت و گروه ملي تورك معاصر را ملت واحدي گمان مي كند، در تحليل نهائي انديشه اي ضدملي و ضدتركي است زيرا بسان پان ايرانيسم ملت عليحده بودن تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را نفي مي نمايد.

-پان توركيسم و پان ايرانيسم در انكار استقلال ملي و وحدت ملي تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا ملت ترك وحدت نظر دارند.

گرچه يه هو!!!!